مولای شمشیر و خطر ،معشوقه ی درد
آن نیمه شب وان مرد تلخ زهر در دست
هرگز نمیداند ،بلایی را که آورد
ای بی نهایت سبز ،پوسیدیم ،تا کی
از دوریت ایمان باغستانمان ،زرد
بی تو همه آئینه ها هم کینه دارند
زین قوم تاریک غبار آلود نامرد
حالا من وچشمان خیس ومصرع بعد .
یکبار دیگر بی برو برگرد ، برگرد
شاعر: غلامعلی آسترکی
,بی ,برگرد ,مولای ,غبار ,نامرد ,غبار آلود ,تاریک غبار ,قوم تاریک ,زین قوم ,آلود نامرد
درباره این سایت